نتایج جستجو برای عبارت :

ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده امآخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دلستانم می رودمن مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
اولین سالیه که میتونم بدون دغدغه ی درسی با خیال راحت به محرم برسم....
همیشه مجبور بودم ی کتاب بگیرم توی بغلم و در تایم سخنرانی بخونمش...درس خواندن تو مراسم عجیب برکت داشت...خیلی خوب یاد میگرفتم یادمم میموند.برعکس همیشه!!
اولین سالیم هست که کربلا رفتم...حسم متفاوته با سالهای قبل...
+دلم میخواد تهران بمونم آخه مراسم های اینجا رو بیشتر دوست دارم ولی وضعیت پدر شوهر هنوز کاملا استیبل نشده...به خاطر همین میربم شهرستان...
++التماس دعا
آهسته آهسته حسی خوش درون قلب او پیدا شد 
آرام آرام حسی از نوع تفاخر و افتخار در او قدم زد 
در کمتر از چشم بر هم زدنی، فرصت دیدار از دست رفت ..
 
 
ما هیچ از خود نداریم، این حقیقت را با مکاشفه در حقیقت مرگ، و هم آغوشی با خاک می توان دریافت .. و سر فرود آورد .. که هستی آدمی عاریه از اوست ..
ز چشمی اشک می ریزد، اگر آهسته آهسته
بدان در سینه می سوزد، جگر آهسته آهسته
تو هم چشمان خود گریان، دَمی با او که می ترسم
ز چشمانش زند بیرون، شرر آهسته آهسته
نپرسی زو چرا گرید، نپرسی او چرا سوزد
که چشمانت دهد از او، خبر آهسته آهسته
نگاهی کن نگاهش را، صدایی کن خدایش را
تو پیغامی به دلدارش، ببر آهسته آهسته
بگو زخمی کزو خورده، چو گلدانی به پژمرده
بگو زخمش دهد حالا، ثمر آهسته آهسته
بگو مذهب اگر داری، بگو مطلب اگر خواهی
بگو آید به بالینش، سحر آهسته آه
 
 
ای ساربان، ای کاروانلیلای من کجا می بریبا بردن لیلای منجان و دل مرا می بری
 
ای ساربان کجا می رویلیلای من چرا می بریدر بستنِ پیمان ماتنها گواه ما شد خداتا این جهان، بر پا بود
 
این عشق ما بماند بجاای ساربان کجا می رویلیلای من چرا می بریتمامی دینم، به دنیای فانیشراره عشقی، که شد زندگانیبه یاد یاری، خوشا قطره اشکیبه سوز عشقی، خوشا زندگانیهمیشه خدایا، محبت دلهابه دلها بماند، بسان دل ما
 
که لیلی و مجنون فسانه شودحکایت ما جاودانه شودتو اکنو
نوحه شام غریبان حسین امشب است // اول درد و محن زینب است زینب است




نوحه شام غریبان حسین امشب است // اول درد و محن زینب است زینب است
دانلود نوحه شام غریبان حسین امشب است از سید مجید بنی فاطمهدر این لحظه از سایت تو آهنگ دانلود نوحه شور انگیز شام غریبان حسین امشب است از مداح اهل بیت سید مجید بنی فاطمه با برترین کیفیت موجود و متن این نوحهدانلود نوحه شام غریبان حسین امشب است با کیفیت عالی مخصوص مراسم
Downloade Madahi Seyed Majid Banifatemeh Be Esme Shame Gharibane Hossein Emshab Ast
مت
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود


من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود


گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود


محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود


او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود


برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چو
مردمان آهسته‌آهسته به خواب می‌روند و شب آهسته‌آهسته روشن می‌شود. خاموشان آرام‌آرام حجره‌های خلوت و کار ترک می‌کنند و از راهروهای رخشان می‌گذرند و در کوچه‌های باریک شهر و در میادین نادیدنی به دیدار می‌رسند. خاموشان با مشعل‌های خرد و بیداری در دست، به رقص برمی‌خیزند. خورشیدان روز و مشعل‌داران شب، تا چرخ بچرخد و بشر نو شود.
جامها بالا می‌رود و خون طرب به جوش می‌آید، ظلمت پیراهن می‌درد و دیوان و آمال شوم و سرابهای فکر، به سردابها و سر
ساعت دو و بیست دقیقه‌ی صبح است. زن به پشت خوابیده است روی زمین. دست‌هایش را زیر سرش به هم قلاب کرده. آسوده از لذت و رخوت و رنج و ملالی چند ساعته، شاید هم چند ساله. صدای خر خری آرام از تخت گوشه‌ی اتاق به گوش می‌رسد. امیدوار است که سرمای سرامیک‌ها کمی گرمای آتشی را که به جانش افتاده خنک کند. خنک نمی‌کند. بدنش اما به لرزه افتاده. دندان‌هایش به هم می‌خورند. دردی مبهم در تمام بدنش حس می‌کند. خیره است به سقف. آن جمله فوئنتس در کنستانسیا که «تعلقی که
اردیبهشت را می شود،آرام آرام عاشقی کرد...اردیبهشت را می شود آرام آرام مُرد..!به من باشد میگویم هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود، هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد، تنگ شود...اصلا" اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد!بهار باید اول جاده ی دل بستن ها باشد، اول عاشقی کردن ها...آن
زمان که دلت و احساست بنفش ملایم است و دنیا مثل رنگین کمان چند رنگ عشوه
میاید و چشمک میزند، اردیبهشت را باید روی دور آهسته زندگی گذاشت و زندگی
کرد...اردیبهشت را باید ا
کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا می گردد ا
می آید منجی عصر و زمان آهسته
آهسته
می آید شرح و تفسیر اذان آهسته آهسته

قدم بر چشم  ما خواهد نهاد آن سرو بستان ها
می آید عاقبت آن مهربان آهسته آهسته

زداید او غبار غربت از چشمان
مشتاقان
می آید آن امید عاشقان آهسته آهسته

دل ما را دهد او عاقبت با
آسمان پیوند
می آید عاقبت از آسمان آهسته آهسته

به دریا می برد این چشمه های
اشک ما را او
رسد وقتی که او با کاروان آهسته آهسته

قلوب غمگساران بار دیگر شاد
خواهد شد
بهاران می رسد بعد از خزان آهسته آهسته

پ
حد تعادل را پیدا نمی‌کنم. انگار که جهانم صفحه‌ای باشد بر شاخ‌های گاوی و گاو ایستاده بر لاکِ لاک‌پشتی و لاک‌پشت آرام آرام بخزد بر پشت خمیده‌ی نهنگی. من ایستاده‌ام روی آوارهای این صحنه، در انتظار فروریختن. پیش‌تر دویده‌ام، دستم را به دستی -بلکه دست‌هایی- رسانده‌ام، ولی هیچ چیز نپاییده، چون جهان من صفحه‌ای است بر شاخ‌های گاوی ایستاده بر لاکِ لاک‌پشتی که آهسته آهسته راه می‌رود بر پشت خمیده‌ی نهنگی. حالا ایستاده‌ام در میانه، وحشتزده
 همین حالا، نوشتن اولین نقد زندگی‌ام را تمام کردم. با دانسته‌هایی که ریزریز در طی این ترم جمع کرده بودم و بر یکی از نوشته‌های خودم. با شوق سر بلند کردم و این طرف و آن طرف را نگاه کردم که به کسی نشانش بدهم ولی کسی را پیدا نکردم. کاغذهایم را جمع کردم و ساکت و دست به سینه نشستم روی صندلی. حس طفلی را دارم که بعد از هزار مرتبه کلنجار رفتن با خودش، دستش را از میز جدا می‌کند و خودش آهسته آهسته اولین قدم‌ها را برمی‌دارد، ولی مامان و باباش نیستند که تم
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.


زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد..و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
 
قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می رفتیم، حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگر عجله نداشتی؟ همین طور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام راه می رفت. ابراهیم گفت: اگر ما تند از
آیا من در حال تغییر هستم؟
به نظر بله.

تغییر آرام آرام سراغت می آید. خودت هم نمی فهمی کی عوض شدی. نگاهت عوض می شود. آرمانهایت عوض می شوند. اهدافت عوض می شوند. تغییر مثل ماری خوش خط و خال است که به آرامی و بیصدا می خزد و تو را می بلعد و هضم می کند و تو حتی متوجه هم نمیشوی که تغییر تو را هضم کرده با اسید شسته و زیر و رویت کرده.
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.
نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 
از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست ج
۱. در کدام ساعت از روز احساس آرامش می‌کنید؟
الف- صبح
ب- عصر و غروب
ج- شب
۲. طریق راه رفتن شما چگونه است؟
الف- نسبتا سریع، با قدم‌های بلند
ب- نسبتا سریع، با قدم‌های کوتاه، ولی تند و پشت سر هم
ج _ آهسته، با سری صاف روبه جلو
د _ آهسته و سر به زیر، خیلی آهسته
۳. طریقه صحبت کردن شما با دیگران چگونه است؟
الف- می‌ایستید و دست به سینه حرف می‌زنید
ب- دست‌ها را در هم قلاب می‌کنید
ج- یک یا هر ۲ دست را در پهلو می‌گذارید
د- به شخصی که با او صحبت می‌کنید دست می‌ز
نمیدانم چگونه است که لحظات بی تو اینقدر آهسته میروند، اما چون که هستی این قدر شتاب میگیرند. 
نمیدانم شاید آنها هم به انتظار نشسته‌اند و چون تو یا نسیمت آیی و آید تندتر میتپند. شاید در آغوش آنها هم،
قلبی هست که خیال آمدنت ضرباهنگ‌شان بالا می‌یرد. شاید آنها هم تا بحال در آغوش تو 
جای گرفته باشند و آهنگ تندشان آرام گرفته باشد. شتاب‌شان آرام گیرد و در بی‌نهایتت غوطه‌ور شوند.
در حضور تو انگار ثانیه‌ها هم طعم بی‌نهایت شدن را می‌چشند. بی‌نها
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.


زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد..و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.


زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد..و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
نقد و بررسی فیلم ققنوس سیاه Dark Phoenix 2019فرنچایز «مردان ایکس»ِ فاکس با فیلم «فونیکس سیاه» که جایگاه خودش را به عنوان شرم آورترین پایان بندی این سری فیلم ثابت می کند، برای همیشه به اتمام رسید و خودش را با رویی سیاه تسلیم مارول استودیوز کرد!
بگذارید همین ابتدای کار حس و حالی که پس از دیدن این فیلم داشتم برایتان توصیف کنم: «سایمون کینبرگ» در قسمت پایانی حکم شکنجه گری را داشت که ما را در خرابه ای متروک، مخوف و تاریک به صندلی آهنی و سختی بسته و آرام آ
یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییمدر حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است
یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند 
یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد 
یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع شاید کسی در حسرتش روزها را میگذرا
قصد دارم قدم در راهی بگذارم که فقط خدا می تواند من را به پایانش برساند
راهی زیبا و شاید شیرین و سخت
30 سال زندگی و درجا زدن ؛ حالا من قدم در راهی جدید گذاشته ام.
میخوام شرح تلاش هام رو ثبت کنم و آهسته آهسته این مسیر زیبا را تا آخر بروم .
ان شاا...
دنیا را بدون مردها می‌خواستم. حالم با دنیای خودم خوش بود و تعجب می‌کردم که چطور بعضی از دوستانم نمی‌توانند بدون حضور هیچ مردی خوشحال باشند؟! نمی‌توانستم درک کنم که دختری شادی‌اش را مشروط به حضور مردی در کنار خود کند. حالم با دنیای خودم خوش بود، مسافرت می‌رفتم، کتاب می‌خواندم و روزهایی که فرصت کافی داشتم می‌رقصیدم. به نظرم زندگی تا به‌ابد همان‌قدر زیبا ادامه پیدا می‌کرد و نیازی نبود کسی را به زندگی‌ام راه بدهم.
تو آمدی، آهسته و آرام...
شما نیاز به زمــان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فــردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سـرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. 
پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.
سعی کنید آهسته به جلو پیش بــروید تا در عین حال بتوانید بیش از پیش از زندگی لذت ببرید. مشغولیت های بی مورد نه تنها لذت تماشای مناظر ب
رهگذر. بی‌مقصد. مسیر همیشگی. درختان لخت. سراسر مه. آدم‌های بی‌چهره. غریبانگی. چای. زیرزمین. شیش تا چای هزارتومنی. انباشت نیکوتین. یک نخ دیگر. یاد او. اوی غایب. اوی ناموجود. اوی از یاد برده. گرانی مادر قحبه. بی‌پولی مادر قحبه‌تر. هندزفری. " غمم را ز چشمم نمی‌خوانی". مه. برف. بی نام. بی نشان. بی صدا. گم. محو. تیره. تار. کمی هم سرد. رهگذر...
انگار هواپیمامون سقوط کرده وسط جزیره‌ای در اقیانوس آرام. زخمی شدیم اما جانِ سالم به در بردیم. نه کسی صدامونو می‌شنوه نه برای کسی اهمیتی داره که کم کم محو و ناپدید می‌شیم. ما هم نشستیم به انتظار یک قایق نجات وسط اقیانوس. خوش‌خیال، منتظر، آرام. 
آرام آرام ، باران ، تند تند میشدداشت تمام خانه های که با کاغذ ساخته بودم نم میکشیدتمام جوهر دوستت دارم هایی که روی دیوار هایش نوشته بودم حالا یک مشت اشک بودداشت آرام آرام، تند میشدحس کردم دلی آن دور هازیر خروار ها خاک دفن شدبه دستان باران قاتلبه دستور دنیای نامردچشمان من نظاره گر تمام رفتن هایت هست و میماندتا دلت میخواهد بروچتر را هم با خودت ببرزمین خیسی که نفس می‌کشیدیک فرق با صورت خیس من داشتمن نفس نمیکشیدمهیچبی هیچ ترسی از مردنبه خدا قس
پگاه شنبه بود. تن با جان قهر کرده بود. ناز می‌کرد. آمده بود خودش را به شوفاژ کنار تختش چسبانده بود. گرما می‌ستاند و آرام در خود می‌سوخت. جان، آرام نازش را می‌خرید. نوازشش می‌کرد. قهر کرده بود تن و تن در نمی‌داد. جان می‌دانست از چه رنجیده. درد را می‌دانست. تن شک کرده بود. به همه‌چیز. هوا گرگ‌ومیش بود که جان غالب شد. تن به فرمان آمد. فریاد زندگی سر داد. گذشت. 
حالا، شباهنگام سه‌شنبه، جان نمی‌داند. هیچ نمی‌داند. ناگاه می‌راند. ناگاه می‌رنجد. ن
پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود
اولین راهرو 
سومین نیمکت 
پشت به همه ی دنیا 
جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .
اولی با ریش های سیاه 
دومی با مژه های سیاه و‌ تاب داده اش.
...
آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی 
سوار واژه ها در برگ ها می وزید 
کسی در گوشم از محبت میخواند 
محبت اشک میشد 
و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت...
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست
همه  گویند  مگر  جلوه  یزدان   آمد
اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا
نور خورشید امامت همه  تابان  آمد
قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول
حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد

اللهم عجل الولیک الفرج
             صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد             
گفت برخیز که آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشینان حریم خلوت               
نغمه برخاست که شاهنشه خوبا
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.

نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 

از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست
صدا ذهنم را خراش می دهد اصلا از صدای ترمز قطار بدم می آید، نه خوشم می آید اصلا هردو چون از یک طرف ذهنم را پاره پاره می کند و از طرف دیگر صدای رسیدن است آهسته آهسته قطار می ایستد از این لحضه که همه بلند می شوند و شلوغی هم بدم می آید انگار با سرنگ استرس را وارد بدن می کنند
ادامه مطلب
موضوع: تنها در خانه
مدت‌هاست، صدای فریادهای گمنام و نامفهومی در انتهای مغز و گوشم، به طور ممتد زنگ می‌زند. روزهای روز است، که اینجا تاریک است. ماه‌های ماه است، که هوا گرفته است. سال‌های سال است، که همه جا را خاک و خاکستر پر کرده است؛ نه تنها پر کرده که همچنان در حال باریدن است. از جای‌جای این سقف، در هر اتاق، حتی در ایوان نیز، دانه‌های پفکی و پنبه‌ای دوده و خاکستر، در ابعاد و اشکال گوناگون، آرام و آهسته پایین می‌آیند، و روی لایه‌ی نازکی ک
روزهایم به طرز ملال آوری سوت و کور است، در حال حرکت با ریتمی کند و آهسته
عملا هیچ کار مفیدی انجام نمی دهم. فعالیت هایم خلاصه شده در اداره، خواب، اینستاگردی و تماشای سریال. سازم را جمع کرده ام، رمان هایم زیر تخت دارند خاک می خورند، چند وقت است خودآموز طراحی روی میز کتار تختم جاخوش کرده، دریغ از کشیدن یک خط حتی! پیاده روی و کوه و دوچرخه سواری را مدت هاست تعطیل کرده ام. از تلگرام و گروه و چت و همه ی این ها فراری شده ام. خیلی وقت است می خواهم با دوست م
دانلود آهنگ تمشک از میلاد آرام
تقدیم عزیزان موزیک من ♫ دانلود اهنگ وای تمشک وحشیه جفت مردمک چشمات به نام تمشک با صدای میلاد آرام به همراه تکست و بهترین کیفیت آماده کرده ایم ♫
شعر و ملودی : نیلوفر منصوری | تنظیم قطعه : رسول پورنیاکان
Download Old Music BY : Milad Aram | Tameshk With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa
 
متن آهنگ تمشک میلاد آرام
ادامه مطلب
حلقه عشاق را با رخت آشفته کنطعم می ناب را با قدحی تازه کنسیره فردوسیان طاعت و ذکر و ثناستسیره ما در فنا باده ی با ربناستگفت رو از من تهی گرد سپس بازگردگفتمش این سرخوشی فارغم از ساز کردنیست در این سینه جز یاد تو ام هایو هوای صنم فتنه جو جز تو چه جویم بگوگفت سحر آگهی میدهم از سر عشقگفتمش این تیره شب ناز تو باید نوشتگفتمش ای ساربان میکشی ام در نهانگفت چنان میکشم تا که تو گردی عیان
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود
    
زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد..و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.

قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."

نادر_ابراهیمی
کمک فنر تالیسمان قطعه ای کوچک جهت حرکت با ثبات و جلوگیری از از تکان های شدید و کوچک است که نحوه عملکرد این قطعه جذب انرژی وارد شده از خودرو و آزاد کردن آهسته این انرژی می باشد. 
این عملکرد بدین صورت است که به محض فشار زیاد به کمک فنر ، بجای عکس العمل شدید کمک آهسته جمع می شود و آهسته شروع به باز شده می کند.
این عملکرد به صورت برعکس نیز به همین گونه عمل می کند.
اینگونه جذب و دفع انرژی باعث تکانهایی نرم و یکنواخت می شود
کیت تنظیم ارتفاع کمک فنر ا
ساعت شش و بیست دقیقه ی صبح با صدای آلارم گوشی بیدار میشم.دست و صورتم رو میشورم،قطره توی چشمهام میریزم و دست به کار خوندن میشم.تا ظهر فقط یک یا حداکثر دوبار از اتاقم بیرون میام برای صبحانه و توالت...ناهاری میخورم و میخزم توی تخت...خواب به چشمهام نمیاد...کلافه و بلااستثنا هر روز با بغض از فرط درماندگی از تخت بیرون میام،توی چشمهام قطره میریزم و بسم الله مجددی میگم...تمام تلاشم رو میکنم تا هرچه زودتر به ساعت استانداردم برسم و بتونم قبل خواب برای خود
ذهن شما مانند اقیانوس است.
گاهی پرخروش و گاهی آرامگاهی بی وقفه از فکری
به فکر دیگر می رود و گاهی افکار آهسته تر حرکت می کنند و فاصله ای میان
آنها می افتد.
مایندفولنس به دنبال تغییر سرعت بروز افکار نیست بلکه در
درجه اول به دنبال اینست که متوجه افکار ایجاد شده در ذهن خود باشید.
با یک
قدم فاصله گرفتن از افکار می توانید بر فراز امواج اقیانوس ذهنتان شناور
بمانید.
امواج همچنان وجود دارند. اما شما بهتر می توانید نمایش آنها را
تماشا کنید و اجازه
مواد غذایی را می‌توان به شکل آهسته یا سریع منجمد کرد. در روش انجماد آهسته، مواد مورد نظر را در فضایی با دمای پایین قرار می‌دهند تا آرام آرام منجمد شوند.همچنین برای انجماد سریع نیز راه های مختلفی وجود دارد که عبارتند از
تماس مستقیم محصول با ماده منجمد کننده،
تماس غیر مستقیم محصول با ماده منجمد کننده
عبور جریان هوای سرد شدید (این روش معمولا درون یک تونل مخصوص انجام می‌گیرد)
 
یکی از مزایای استفاده از تونل انجماد، کم بودن زمان مورد نیاز است.
دانلود فیلم ایرانی تمرین برای اجرا
فیلم سینمایی تمرین برای اجرا به کارگردانی و تهیه کنندگی محمد علی سجادی در ژانر اجتماعی ساخته شده در این فیلم بازیگرانی مانند میکائیل شهرستانی، مهدی میامی، محمدعلی سجادی، محمود راسخ‌فر، محمد ساربان، حسین فلاح، آزاده موحد، آوا دارویت، نیما لبخنده، دانیال اسماعیل‌زاده و… نقش آفرینی کرده اند فیلم جدید تمرین برای اجرا را می توانید از سایت پیشگام مووی دانلود و دریافت نمایید.
کارگردان : محمد علی سجادی
موضو
 ببین، اصلا کاری ندارد. دستت را در سینه می بری، آرام دلت را بر می داری و می آوری بیرون، آرام !!! بعد آرام صابون را رویش میمالی .زیاد نماند که دلت را خشک می کند . بعد زیر آب ولرم کف ها را می شوری.حالا دل صابون زده ات را آرام می گذاری سر جای قبلی اش . می بینی؟ به همین  ساده گی به همین تلخ مزگی :) 
مودت اهل بیت شرط قبولی اعمال امت (به روایت اهل تسنن)
طبرانی عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
۲۲۳۰- حدّثنا أحمد بن محمّد المرّیّ البغدادیّ قال: نا حرب بن الحسن الطّحّان قال: نا حسین بن الحسن الأشقر قال: نا قیس بن الرّبیع، عن لیث، عن ابن أبی لیلى، عن الحسن بن علیّ أنّ رسول اللّه صلّى الله علیه وسلّم قال: زَمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ، فَإِنَّهُ مَنْ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ یَوَدُّنَا دَخَلَ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِنَا، وَ
کیکی است که آرام خواهرم دیشب فاصله ی بین ۱۲ شب تا۴صبح برام درست کرده
و ۴ صبح با صدای آرامِ آرام خانوم، و عطر مطبوع کیک، بیدار شدم، هم خودم هم اون موجود ناشناخته ی درونم که عاشق کیک و شیرینیجاتِ
روزم که خیلی عالی شروع شد خداروشکر.....امروز کلا روز خوبیه
 
یه راه برای نشون دادن محبت به عزیزان، همینه، راحته، آقایونم میتونن انجام بدن ظاهرش ممکنه جذاب نباشه، ولی خیلی خوشمزه ست هرچند من ظاهرش دوس دارم
ادامه مطلب
باید نور، همین نورِ آرام مهتابی اتاق باشد که با روشنایی نارنجی آباژور کوچک ترکیب شده و موسیقی، هوا را به طرب آورده باشد. باید عشق از حرکت‌های ریز فرشته‌های کوچک، سینه‌ام را پر کرده باشد. باید تو باشی و با صدای نرمت بپرسی: «کاری نداری؟» نه عزیزم. چه هر کلامی از دهان تو، آرامش دل من است. چه تکرارناپذیری تو. چه هر روز تازه‌ای. 
چقدر ادمای جدید امتحان میکنید و شاید
میکنم. هی به این فکر کن به اون فکر کن. این فالو کن اونو انفالو کن. اون
چرا رفته اینو چرا اوردم؟ هدفم ازاون چی بود از این چیه؟ چرا نمیتونم اینو
ول کنم چرا خاطره های اون ولم نمیکنه. پدر خودمونو دراوردیم خداییش.
خوشحالم که تنهام و خوشحالم که کسی با فکر کردن به من بیخابی نمیکشه و خوشحالم که دلیل بی خوابی هام فکر کردن به کسی نیست.
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸
برگرد تا در سینه ام ماتم نماندبر گونه ام رد نم و شبنم نماندیک دم تصور کن که زینب بی تو باشد!اکبر نباشد تازه سقا هم نماندبرگرد تا زخم گلوی خشک اصغرتشنه برای جرعه ای مرهم نماندنزد رقیه باش تا آرام باشددر سینه اش یک ذره درد و غم نماندبرگرد تا اینکه زبانم لال، زینب...وقت شلوغی بین نامحرم نماندانگشترت دستت نمی ماند، ردش کنتا ساربان در فکر این خاتم نماندآخر وصیت را به ابن سعد گفتم!یارب کسی اینگونه بی
 
1-جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه کنید.2- دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید.3- افراد آرام به خود می‌گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی‌توان کرد، آنگاه از فکر ادامه زندگی لذت می‌برند.
4- وقتی احساس می‌کنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آن‌ها را پاک کنید.5- اگر نتوانید کسی را ببخشید، افکار خشمگین‌تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط
عشق هر روز از یک جا سرِ آغازیدن می‌گیرد. یک روز از عطر خوش لوبیاهای سبز تازه که آهسته در تابه سرخ می‌شوند. گاهی از بوی بادمجان کبابی. یک روز از تماشای عاشقانه تابلوی خوشنویسی برادر جان، با نور ملایمی که به خطوطش تابیده. وقتی از حرارت دلچسب یک استکان چای شیرین شده با عسل. یک روز از قدم‌های سنگین و آهسته میان سبزیجات تازه و معطر چیده شده در تره‌بار. گاهی از نوازش شورانگیز برگ نوی یک گیاه در گلدان یا خنکای مطبوع صبحگاه جمعه‌ی اتوبان وقتی حاشیه
عمری به آرامش خوابیدیم و تو شدی حافظ امنیتمان در حالیکه روی کوه ها و تپه ها به دنبال شهادت میدویدی...سرانجام وقتی که ما هنوز در خواب بودیم شهادت, تو را در آغوش کشید و زمان خواب آرام تو هم فرا رسید....سردار... آرام بخواب  که پیکر در خون طپیده ات نیز آرامش را از چشمان از حدقه بیرون زده ی دشمنانت ربوده و خواب را برایشان حرام کرده است. سردار .... آرام بخواب که علمت بر زمین نخواهد ماند... امشب مهمانی عرشیان است و اندوه فرشیان. یارانت به استقبال آمده اند و م
یه علامت سوال بزرگ گوشه ذهنم قرار گرفته...اتفاقات، صداها، جنگیدن‌ها مدام مرور می‌شود...هر بار یک جواب پیدا می‌کنم، بعد دست می‌کشم بر دلم که ببین چه خوب شد...کمی آرام میگیرد، نق و نوقش را کم می‌کند اما دوام نمی‌آورد و دوباره...بین همه جواب‌ها، یکی هست که بیشتر راضی‌اش می‌کند"اگر حکم، حکم خداست... اگر او از همه بیشتر بنده‌هایش را دوست دارد... اگر او حواسش بیشتر از همه جمع است... پس یقینا کله خیر... پس در دل این غصه‌ها خیر هست..." بعد که این‌ها
چندوقتی میشه که یه جای دیگه شروع کردم به نوشتن , آرام و آهسته مینویسم . کسی نمیبینه . کسی هم نمیشناسه . مینویسم که دوباره پیدا کنم خودم رو . تا اون زمان وقتایی که هوا اونجا خیلی کم بود برای نفش کشیدن میام اینجا . مینویسم اما شاید کمتر . 
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون. 
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی. 
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه میکنی تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم. 
نمیدونم پس نگاهت چیه ولی آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه. 
 
 
 
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چیه و آهسته آهسته میشن یکی... 
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت..... یعنی ما. 
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون. 
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی. 
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه میکنی تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم. 
نمیدونم پس نگاهت چیه ولی آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه. 
 
 
 
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چیه و آهسته آهسته میشن یکی... 
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت..... یعنی ما. 
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
در شبی از شبها ملا نصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر ‌آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم .زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرا
به زمین و زمان بدهکاریمهم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوه‌چی که ریزد چایدو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف استشتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخهای دیو سفیدبه یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخ‌لقا که دارد خالبه امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهای، ای دوستکه به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگرانشعبه طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالی رابه فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی همما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبر
مادر بزرگم بسیار صبور و آرام بود. خیلی از اوقات که همه برای موضوعی پر پر میزدند او با آرامش کنار بساط سماورش مینشست و یک قاشق دارچین و نبات داخل استکان چایی اش میریخت و آرام آرام هم میزد.
صدای جرنگ جرنگ قاشق اش توجه همه را به خود جلب میکرد...
ادامه مطلب
برای جستجوی نقشه راه و مسیر مطالعاتی و حوزه انتخابی باید یک نقشه راه یا roadmap داشت. شرکت کامپتیا به نظرم منسجم‌ترین رود مپ رو برای هر یک از حوزه‌های مختلف IT از ابتدا تا انتها رسم کرده است. این راه یک راه یک شبه نیست. آهسته و پیوسته قدم برداریم.برای دیدن تصویر با کیفیت بر روی تصویر زیر کلیک راست کرده و گزینه open image in  new tab را انتخاب کنید.  
این حرکت آخر #صدرالساداتی ها را نپسندیدم. در جامعه ی امروز حرکتهای رادیکال هرچند تاثیر آنی دارند اما در بیشتر موارد نتیجه ی معکوس دارند. کسی منکر وجود نفوذی و مفسد در ساختار قدرت نیست اما این عمل نسنجیده جای مفسدین را سفت تر و برخورد با آنها را سختتر کرد. امروز دیگر عدالت خواهان نمیتوانند قدمهایشان را به محکمی گذشته بردارند چرا که بخشی از اعتبارشان برای حمایت از عمل نسنجیده و احساسی برادران #صدرالساداتی به ثمن بخس حراج شد. مسیر #عدالت_خواهی
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.
 
                                                         
 
 
زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد..و تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.

قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."

نادر_ابراهیمی
امه محله شمه محله سامونه
امه ریکا شمه کیجا خواهونه
اگه خوانی دونی ونه نشونه
قد بلند بالا و لث لث راه شونه
 
امه محله شمه محله دیاره
امه ریکا شمه کیجای یاره
بورین و باوین ونه ننا ره
عاروس هاکنه و هاده اماره
 
ترجمه معنایی:
روستای ما به روستای شما مشرف است
پسری از روستای ما عاشق دختری از روستای شماست
اگر نشانه این پسر را میخواهید بدانید؛ قد بلندی دارد و آهسته آهسته راه میرود
 
روستای ما از روستای شما دیده میشود
پسری از روستای ما یار دختری از روس
بار ها تجربه کرده ام که آنقدر تعداد و تنوع کارهایم زیاد بوده که نمیدانسته ام از کدام یک شروع کنم و 
بارها این موضوع را با استفاده از چشم بستن بر نمره ی اولویت ها ، کاری را انتخاب کرده ام و به تنظیم کردن شمارش معکوس گوشی ام (تنها) یک کار را شروع کرده ام . مثلا چیزی در حدود 20 دقیقه. بعد دیده ام که ذهنم آرام شده و دیگر نگران تمام کردن همه کارها  نیستم و چه بسی که ایده های خوبی به ذهنم رسیده است.
بادرنجبویه داروی مورد علاقه پزشک بزرگ ایرانی، ابوعلی‌سینا بود که جهت تقویت قلب و انبساط روح تجویز می کرده است.
استفاده
از این گیاه به عنوان یک داروی ضد افسردگی تا قرن هفدهم ادامه داشت.
آزمایش‌های جدید بر روی حیوانات آزمایشگاهی نشان می دهد که این گیاه همانند
یک داروی مسکن بر روی دستگاه عصبی مرکزی عمل می کند و به همین دلیل آرام
بخش است.
این گیاه به اشکال مختلفی از قبیل اسانس، عصاره روغنی،
روغن، پماد، کمپرس و دم‌کرده استفاده می‌شود. بادر
روزی باران شدیدی می بارید. ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد. در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت. چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را ب
بهتر است حداقل روزی ۱۵ دقیقه را در سکوت بگذرانیم و به نیازهای واقعی خود و چیزهایی که داریم فکر کنیم، سکوت عصاره آرامش است. البته با اجبار نمی‌توان سکوت کرد. بلکه بهتر است زمانی که فرا رسید آن را بپذیریم، روزی یک ساعت در اتاقی تنها بمانیم و حتی اگر لازم شد در را روی خود ببندیم.
بهتر است هیچگاه جلوی گریه خود را نگیریم و گهگاهی گریه کنیم این کار باعث تخلیه تنش‌هایمان شده و به ما آرامش می‌‌بخشد.
بهتر است وقتی احساس می‌کنیم که سرمان پر از فکرها
نویسنده : حسن کاشی
هر گونه کپی برداری بدون ذکر نام نویسنده شرعا حرام است.
 
فصل اول : سقوط شهر
مرد آهسته آهسته قدم بر میداشت ، صدا هوهوی باد شدیدی که می وزید او را می ترساند ؛ اصلا برای چه او به این جنگل سرد و تاریک قدم گذاشته بود ، گم شده بود ؟ دنبال چیزی یا کسی می گشت ؟ خودش نیز نمی دانست ، مثل این بود که بخشی از حافظه اش گمشده است . باران شدیدی شروع به باریدن گرفت و صاعقه هایی به درختان جنگل بر خورد کرد و جنگل آتش گرفت ، مثل اینکه اتفاقی بزرگ در شر
روزی باران شدیدی می بارید.ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد.در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی!کجا با این عجله؟
همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟
همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت.
چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را با
الان که دارم این مطلب را مینویسم در هفته ای قرار دارم که ترم یک را گذرانده ام و دارم وارد ترم بعد میشوم.
برای منی که تنها جامعه ای که در آن مشارکت کرده بودم
مدرسه بود یا با اندکی چشم پوشی مسجد ،
ورود به جامعه چیز هیجان انگیزی بود.
وبرای من جامعه مساوی شد با جامعه ؛
جامعه به معنای دانشگاه را می گویم.
#جامعة الامام الصادق را می گویم.
کاملا یکهویی شد
که من 
که خودم را برای معلم شدن آماده کرده بودم
در رشته الهیات دانشگاه قبول شدم
از آن روز بگذریم که آ
باور کنم؟
که این تویی؟
که این کبوتر راه بازگشت را بلد بود و بر نمی گشت؟
کم کم باور کرده بودم که از تو برای من نامی مانده؛
و در جایی، برای زنی، مادری، آرزومندی،
یا برای شهری... شهید گمنامی!
باور نمی کنم..
تو باور می کنی؟
که این منم، این چنین آرام؟
منتظری که ساعتی از نبودنت را تاب نمی آورد.
زبانم گلایه دارد اما تو باز آرام چشم هایم را گوش کن
رواق منظر چشم من آشیانه توست،
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
می‌دوم میان زندگی. در سراشیبی خیابان دانشکده با کوله‌ی سنگین و کتاب‌های بغلم راه نمی‌روم، می‌دوم. قبل از آن‌که خورشید طلوع کند. آن کتاب‌خانه و راهرو و کلاس‌ها خانه‌ی من شده است. خانه‌ی امنی که آدم‌هایش را دوست دارم یا کاری به کارشان ندارم. خانه‌ای که کمکم می‌کند خوب باشم و هیچ‌وقت اذیتم نکرده و نمی‌کند. خوش‌حال می‌شوم. صدای خنده‌ام می‌پیچد. چیزهایی که می‌خوانم را بلندبلند تعریف می‌کنم. معلم‌هایم نام کوچک مرا به خاطر سپرده‌اند.
 
  سال جدید در ادامه سالِ گند نود و هفت سنگ تمام گذاشت. وقتی که نود و نُه درصد مردم خواب بودند و یک درصد بیدار، بلایی بدتر از سیلاب کنونی دامان مان را گرفت و در زمان کوتاهی ارزش پول ملی به یک سوم کاهش پیدا کرد.
  این روزها در اطرافیان رمق و انگیزه ای برای ادامه نمی بینم . نوشتم " ادامه " ، چون می خواستم معنای بیشتری را در بربگیرد. چون هرکس به امیدی در تلاش است و هرکدام در مسیر و راهی پا گذاشته اند به نیّتی . و نیت ما حکم فردی را پیدا کرد که غذای نفاخ
کوکی با چیپس شکلات
مواد لازم : شکلات تخته ای ؛ ۱۰۰ گرم | آرد گندم ؛ ۱۵۰ گرم | شکر قهوه ای ؛ ۱۰۰ گرم | پودر قند ؛ ۵۰ گرم | کره آب شده ؛ ۱۰۰ گرم | تخم مرغ ؛ ۱ عدد | وانیل ؛ ۱ قاشق چایخوری | نمک ؛ نصف قاشق چایخوری | بکینگ پودر ؛ نصف قاشق چایخوری
طرز تهیه : ابتدا کاسه ای بزرگ آماده کرده ، کره آب شده و شکر قهوه ای را در آن ریخته و هم میزنیم . پودر قند ، وانیل ، نمک و بکینگ پودر را به مواد اضافه کرده ، هم زده تا کاملا مخلوط شوند . تخم مرغ را شکسته به مواد اضافه کرده
پرهیز از پیروی کورکورانه از اشخاص در کلام امام صادق علیه السلام
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
١- حدثنی محمد بن علی ماجیلویه ـ رضی الله عنه ـ عن عمه ، عن محمد بن علی الكوفی ، عن حسین بن أیوب بن أبی عقیلة الصیرفی ، عن كرام الخثعمی ، عن أبی حمزة الثمالی قال : قال أبو عبد الله علیه‌السلام : إیاك والرئاسة ، وإیاك أن تطأ أعقاب الرجال. فقلت : جعلت فداك أما الرئاسة فقد عرفتها ، وأما أن أطأ أعقاب الرجال فما ثلثا ما فی یدی إلا مما وطأت أعقاب الر
خرید لولا آرام بند کابینتخرید لولا آرام بند کابینت امروزه با توجه به کاربرد بسیار زیادی که دارد مورد توجه بسیاری از افراد واقع شده است به طوری که شما می توانید این محصول بی نظیر را  به صورت اینترنتی نیز خریداری و تهیه کنید. خرید لولا آرام بند کابینت خارجی در مقایسه با مدل های ایرانی آن بسیار بیشتر می باشد.
لولا آرام بند
چگونه می توان به خرید لولا آرام بند کابینت پرداخت؟ آیا برای خرید لولا آرام بند کابینت بایستی هزینه های زیادی را متحمل شد؟
مراسم شب هفتم محرم 1441 در مسجد امام محمد باقر تایباد برگزار گردید .
 
حجت الاسلام حسن عسگری ؛ در شب هفتم محرم به موضوع سؤظن و بی اعتمادی پرداخت و با اشاره به آیه 12 سوره مبارکه حجرات افزود :سؤظن و بی اعتمادی بر دو نوع است .1- بی اعتمادی به خود 2- بی اعتمادی به مردم 
 
 
امام جماعت مسجد امام محمد باقر در پاسخ به این سوال که سؤظن و بی اعتمادی از کجا سرچشمه میگیرد ؟تصریح کرد که :کم شدن نور ایمان باعث می شود انسان به بی اعتمادی روی ببرد.
 
او با بیان یک مثا
کتاب دوست خوب خدا : دوست خوب که باشد هم خیال راحت است هم مسیر گلباران
کتاب دوست خوب خدانویسنده: مسلم ناصریانتشارات: جمال
بریده کتاب:
در خانه کوچک یک زن بود به نام تونا که همسری مهربان داشت.شوهرش تارخ، صبح زود به بازار می‌ رفت و شب خسته برمی‌ گشت. غروب که می‌ آمد سرباز را می‌ دید سلام می‌ کرد، ولی سرباز جواب نمی‌ داد، فقط مثل سنگ نگاهش می‌ کرد. شوهر تونا آهسته به خانه‌ اش می‌ رفت او هم می‌ ترسید. تونا هم نگران بود…ص۸
بریده کتاب(۲):
تونا نگران
.
این هوا جان میدهد برای اینکه بروی در کوچه ها و خیابان آهسته و آرام قدم بزنی و لذتش را ببری. یا اینکه بروی در بالکن خانه فرشی کوچک و پا نخورده پهن کنی، ژاکتی نه چندان کلفت اما گرم بپوشی، لیوانِ نیم پُر چای را در دست راستت بگیری و با دست چپ هوایش را داشته باشی که نریزد و آرام یک گوشه بنشینی و کتاب بخوانی!
از آن کتاب های رمان فانتزیِ کاهیِ سبکِ خوش بو و خوش خط! آنهایی که خیالت را پرواز میدهد و فکرت را عمق! آنهایی که وقتی دستت میگیری نمیتوانی زمین بگ
 
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتادپر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاکدمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی‌مهری دریا، قسی‌القلب شد آتشبه جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیستکه چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویمزبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت رااگر خواهر مسیرت سوی من
به هرسو قدم می‌گذاشتی پیکرهای کبود زمین را فرش کرده بودند. خورشیدْ بی‌تفاوت اشعه‌هایش را همچو سیخ داغی توی چشمانت فرو می‌کرد و شیون زنی چون شمشیر بُرنده‌ای هوا را می‌شکافت. فریاد ها متواضعانه گوش‌هایت را در آغوش می‌گرفتند و سرگیجهٔ سنگینی تورا آرام آرام در خود حل می‌کرد. برای احدی مهم نبود که نفس چگونه درون سینه‌ات می‌شکند و عرق سردی که تمام بدنت را پوشانده چگونه دستت را ماهی‌وار از دست دیگری جدا می‌کند. آنگاه که التماس می‌کردی بر
متین: عمه ها!
من و آرام: جان عمه
متین: میدونم شرایطشو ندارید اما، کاش میشد برای خودتون یه اتاق داشتید، که هروقت خسته میشید یا دلتون میگیره بتونید اونجا راحت باشید
بهت زده شدم
چون به ما فکر کرده بود و  دقیقا اصلی ترین مشکل الانمون، پیدا، و درک کرده بود، گفتم: ممنون که به ما فکر کردی :)
گفت منم یه وقتایی دلم میگیره...میفهمم هروقت دوس داشتین با یکی حرف بزنید و درددل کنید من زنگ بزنید:)
 
آقا گناه جهنم، مهم نیست ( البته که خیلی مهمه).اما از اون به مراتب بدتر اینه که به رعایت تقوات غره میشی و فکر میکنی خبریه و برای خودت حق گناه قائل میشی. این قائل شدن بسیار پنهانی و مرموز در اعماق روح و جانت وجود داره وتو رو به سمت هلاکت میکشونه. میگی خوب این همه تقوا رعایت کردم، حالا ی گل هم بخوریم هیچی نیست! اون دقیقا لحظه ای که تو به پروردگارت غره میشی! خداوند در جواب ادمهای گوهی مثل تو میفرماید 
 
 وَ مَنْ جاهَدَ، فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِه
جلب توجه و آرام کردن کلاس
1 - در ابتدا هیچ کاری نکنید. در جای خود بی‌حرکت و ساکت بایستید، ابتدا نزدیک‌ترین دانش‌آموز به وجود شما پی خواهد برد. چند لحظه صبر کنید، رفته‌رفته به دیگران رسیده و کلاس آرام خواهد شد.
 2 - اگر کلاس آرام نشد فریاد نکشید. با صدایی آهسته با دو سه نفر از شاگردانی که به نظر می‌رسد آمادگی گوش دادن به شما را دارند شروع به صحبت کنید.
3 - از حس کنجکاوی دانش‌آموزان استفاده کنید. طبیعت انسان طوری است که دوست ندارد از هیچ مطلبی غاف
میدانی، من زندگی ام را این طور آغاز کرده بودم. این طور که نه پشت به پشتِ هم، که شانه به شانه راه برویم. دویدن نه، دقیقاً خودِ راه رفتن مد نظرم بود، آرام آرام، پیوسته، گاهی خسته، گاهی شکسته. اینکه شانه به شانه از هر راهی دقیقاً هر راهی عبور کنیم. سخت شد؛ نه؟ کلمات بار معناییِ خاصی به خواسته ها می دهند.
من زندگی را این طور آغاز کرده بودم که هر راهی را با تو شانه به شانه طی کنم. نه تنها، نه فقط راهِ انتخابیِ من و نه فقط راه انتخابیِ تو و نه حتی راهی را
بسم الله الرحمن الرحیم
رزق امشب....
دیدم به دست ساربان انگشترت رفـت
دیدم که دستی سمت گوش دخترت رفت
دیدم به روی نیزه حتی حنجرت رفت
یک نیزه پشت خیمه پیش اصغرت رفت
با نیزه دنبال سر شش ماهه رفتند
آری سراغ اصغر شـش ماهـه رفتند
صابرخراسانی
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلی
اینکه ریز و درشت حادثه‌ها سیلی بنیان‌کن بشود تا امید و انگیزه و شور و شادمانی را به چشم بر هم زدنی از دلت برکند و ببرد و تنها تخته‌پاره‌های خاطرات گذشته را در تو بر جای بگذارد، اینکه در جواب هر پرسشی از احوالت، بگویی چیزیم نیست یا هر چیزی بگویی، هر فرعی را بیان کنی تا اصل را نگفته باشی، لبخند را نشان دهی تا درد را نهفته باشی... اینکه از بهمن سال گذشته تا الان سنگین‌بار باری باشی که هیچ چیز و کسی تو را آرام و آسوده نکند...
حتی نمی‌توانم درست تو
مراسم شب هفتم محرم 1441 در مسجد امام محمد باقر تایباد برگزار گردید .
 
حجت الاسلام حسن عسگری ؛ در شب هفتم محرم به موضوع سؤظن و بی اعتمادی پرداخت و با اشاره به آیه 12 سوره مبارکه حجرات افزود :سؤظن و بی اعتمادی بر دو نوع است .1- بی اعتمادی به خود 2- بی اعتمادی به مردم 
 
 
امام جماعت مسجد امام محمد باقر در پاسخ به این سوال که سؤظن و بی اعتمادی از کجا سرچشمه میگیرد ؟تصریح کرد که :کم شدن نور ایمان باعث می شود انسان به بی اعتمادی روی ببرد.
 
او با بیان یک مثا
 
سارا هشت ساله بود که از روی صحبت پدر و مادرش فهمید برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه ها روی تخت ریخت و آنها را شمرد. فقط پنج دلار بود. بعد آهسته از در عقبی خارج شد و چند کوه بالاتر به د
میهمانی بود. همه
گرم صحبت و گپ و گفت خود. او نیز گوشه ای نشسته بود. بی هدف به خطوط بی معنای روی
زمین خیره شده بود و در افکار پوچ خود سیر می کرد. ناگهان باز شدن درب، سکون
چشمانش را بر هم زد. خودش بود.
دلهره در چشم هایش موج می زد. دلش اشوب
بود. شرم داشت او را نگاه کند. باورهایش جلوی دلش را گرفته بودند. دست هایش عرق
کرده بودند و انگشتانش به شدت می لرزید. اما او بی رحمانه نزدیک می شد و عطرش نزدیک
تر. صداها و همهمه ها همه و همه تار شدند. حالا فقط صدای کفش های
 
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سیزده دی به دیدار شهیدان رفتی مالک اشتر آقا چه زیبا رفتی
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا۲۳ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. شها
بسم رب المهدی...
پروانه های سوخته /۲
اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلا
بار بگشایید، اینجا کربلاست...ای دل، ای قلب! فاخلع نعلیک...اینجا کربلاست
 
حسین جان! زینب را دریابحسین جان! زینب هوای برگشتن دارد...حسین جان! به اصحابت بگو بیایند و دور خیمه هایی که فقط ساعتی ست برپایشان کرده ای حلقه بزنندبگو بیایند تا زینب آنها را ببیندببیند و دلش قرص شود که تو تنها نیستی...
 به زینب(س) بگو که  ۷۲ یار تو، بهتر از ۷۲ ملت اند...بگو حبیب بیاید... بگو مسلم و زهیر بیاین
بسم رب المهدی...
پروانه های سوخته /۲
اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلا
بار بگشایید، اینجا کربلاست...ای دل، ای قلب! فاخلع نعلیک...اینجا کربلاست
حسین جان! زینب را دریابحسین جان! زینب هوای برگشتن دارد...حسین جان! به اصحابت بگو بیایند و دور خیمه هایی که فقط ساعتی ست برپایشان کرده ای حلقه بزنندبگو بیایند تا زینب آنها را ببیندببیند و دلش قرص شود که تو تنها نیستی...
 به زینب(س) بگو که  ۷۲ یار تو، بهتر از ۷۲ ملت اند...بگو حبیب بیاید... بگو مسلم و زهیر بیایند..
در این برهه از زمان، تاریخ ثبت کند که داریم دنبال خونه میگردیم... نه برای خرید! که برای اجاره!
و ما کوی به کوی و املاک به املاک، با موتوری بی طلق، با کودکی شالپیچ شده، دنبال منزل اجاره ای میگردیم و هربار با دهانی باز از املاکی ها میایم بیرون...
املاکیه پس ازینکه از قیمت بالای خونه ها متاسف شد و سردرد گرفت، یه پیشنهاد لاکچری بهمون داد! زل زد تو چشامون و گفت «عامو! اینورا دنبال خونه نگرد، برو تو محله غربتیا، شاید آلونکی گیرت اومد!!» تا حالا کسی اینق
تغذیه توله پامرانین باید چگونه انجام بگیرد ؟آیا می دانید تغذیه توله پامرانین به چه شکل است؟
وقتی شما برای اولین بار یک توله سگ را به خانه می آورید مهم است که بدون توجه به اینکه از کدام یک از برندهای مواد غذایی سگ استفاده میکنید، تغییرات آهسته ای را در مواد غذایی که میخواهید به سگ خود بدهید، ایجاد کنید.
اگر بعد از خواندن این مقاله هنوز هم سردرگم بودید ، می توانید با مشاورین فروش سگ پامرانین صحبت کنید.
زیرا تغییر سریع اغلب میتواند باعث ناراحتی
وقتی در قعر تاریکی‌ام یا دورافتاده در کهکشان، وقتی به لمس خالصانه‌ی غم می‌رسم، در خلوت تاریک اتاق زیر شیروانی به تماشای کنسرت‌ Imagine Dragons می‌نشینم. کنسرت ریو. شروع می‌کنیم، فریاد می‌زنیم، زمزمه می‌خوانیم و آرام‌آرام گریه می‌کنیم. آن‌لحظه را تماشا می‌کنم که دن رینولدز دراز کشیده روی صحنه‌ی اجرا، دست‌هایش را باز کرده و به آسمان نگاه می‌کند. به‌جای او جمعیت می‌خواند. لبخند عجیبی دارد. سفر روحش در چشم‌ها پیداست. می‌گوید همین امشب می
خواص درمانی بادرنجبویه
بادرنجبویه داروی مورد علاقه پزشک بزرگ ایرانی، ابوعلی‌سینا بود که جهت تقویت قلب و انبساط روح تجویز می کرده است
استفاده از این گیاه به عنوان یک داروی ضد افسردگی تا قرن هفدهم ادامه داشت. آزمایش‌های جدید بر روی حیوانات آزمایشگاهی نشان می دهد که این گیاه همانند یک داروی مسکن بر روی دستگاه عصبی مرکزی عمل می کند و به همین دلیل آرام بخش است.
این گیاه به اشکال مختلفی از قبیل اسانس، عصاره روغنی، روغن، پماد، کمپرس و دم‌کرده ا
لولا آرام بند
چگونه می توان به خرید لولا آرام بند کابینت پرداخت؟ آیا برای خرید لولا آرام بند کابینت بایستی هزینه های زیادی را متحمل شد؟ لولا یکی از پرکاربردترین محصولات و لوازم در تمام ساخت و سازهای درب و کابینت ها می باشد و امروزه بسیاری از شرکت های داخلی نیز در حوزه طراحی و تولید لولا فعالیت می کنند. لولا ها دارای انواع بسیار مختلفی دارد که شما می توانید با توجه به کاربرد هر یک از آنها، مناسب ترین نوع لولا را انتخاب کرده و خریداری نمایید.
ا
بسم الله
+ می روم کتابفروشی همیشگی ، کتابی را که می خواهم برمی دارم و شروع می کنم در قفسه ها دنبال کتابی که نمی دانم چیست ولی دلم می خواهد باشد و جذبم کند ! انبوهی از کتابهای جامعه شناسی سیاسی و فلسفه سیاسی و روان شناسی . بشر هیچ گاه به این اندازه سرگشته و حیران و بحران زده نبوده همین است که بیشتر کتاب می نویسد و فیلم می سازد و باز بیشتر سرگشته می شود، البته ! « شما یا برای گریز از خودتان کتاب می خوانید یا برای یافتن خودتان . من واقعا فرقی بین این د
می دونید که گوگل خیلی سخت پسنده؟ یعنی هر چی هی خودتو خوشگل کنی، بوی عطر لانکوم بدی! یا حتی یه پورش سوار بشی و بیای، گوگل یه نگاه از بالا تا پایین می کنه و میگه خب چی داری برا ارائه؟ و تو میمونی که خب پس باید چیکار کنم که گوگل خوشش بیاد -_-
 
یه روز قشنگ تابستونی وقتی داشتم رقبای سایتی که براش کار می کردم رو بررسی می کردم فهمیدم که با کلمه کلیدیقیمت نماشویی در تهران که بازدید و سرچ زیادی هم داره، سایت ما(کارویس) توی صفحه اصلی نیست و اونجا بود که نشس
یه داستان هست که قدیما پدرِ عزیزی از مدل موی فرق خیلی بدش میومده و نسبت بهش حساس بوده و به پسرش هم اجازه این کار رو نمی ده ، از اون طرف هم پسر به این مدل مو که اون روزها حسابی مد شده بود علاقه پیدا کرده بود و نمی دونست با مخالفت پدر چکار کنه !
تا این که به عقلش می رسه که هر روز و هر روز فقط قسمت کمی از موهاش رو تغییر حالت می ده جوری که اصلا پدر هم متوجه این تغییرات نمی شه ، آهسته آهسته تا حدی پیش می ره که مدل مو پسر تبدیل به فرق می شه بدون این که پدر هم
این کوچه ای که می بینید مسیر قدیمیه ماهان-بم هست. این سمت کوچه یه کاروانسرا بود که درشو گل گرفته بودن. و فقط ورودی شو میشد دید؛ مثل همین باغی که عکسشو می بینید[که درشو گِل گرفتن]. خیابان اصلی الان، با فاصله حدودا 10 متری موازی با همین کوچه قرار داره. 
 
خیلی از بنا های قدیمی توی مکان های گمشده ای از ایران قرار دارن که قدمتشون زیاده و به دلیل بی توجهی بهشون و عدم رسیدگی و مرمت، همینجوری رها شدن؛ در حالی که معماری اصیل ایرانی رو به تصویر میکشن، حتی
اگر می‌خواهیم انسانی موفق باشیم، باید هرگز ترس و اضطراب را در وجودمان راه ندهیم. زیرا این ترس تمام وجود ما را خواهد گرفت و نمی‌توانیم کاری انجام دهیم و یک مانع بزرگ برای پیشرفت خود ایجاد کرده‌ایم.
حضرت علی (ع) می‌فرماید: "بزرگ‌ترین گناه ترس است".
زیرا وقتی ما قدرت انجام کاری را نداشته باشیم قدرت تصمیم‌گیری در مورد آن را نیز نداریم و اصلا فکرش را هم نمی‌کنیم. در حقیقت اعتماد به نفس را از خود سلب کرده‌ایم و تسلیم فکرهای کاذب و خودساخته شده‌

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها